تلاش دوباره برای ارتباط نسل دیروز وامروز

مهرناز آزاد

محقق و پژوهشگر مسائل اجتماعی

گروهی از ما نمی دانیم چرا ناگهان پل ها شکسته شد وخانواده ها در دوسوی یک رودخانه ناتوان از ارتباط با هم باقی ماندند. فرزندان این نسل چرا اغلب پلی برای پیوستن به پدر ومادر نمی شناسند ویا از تلاش برای رسیدن به دنیای عاطفی آنها می ترسند؟

عده ای از ما که امروز جزو افراد بالغ جامعه هستیم از کودکی هایمان هیچ چیز با ارزشی به یادمان نمی آید. گاه آنقدر زندگی سختی داشته ایم که خیلی زود در لباس بزرگسا لی مان ظاهرشده ایم وخانواده ای را اداره کرده ایم.

....یا خانواده ای نداشته ایم که مهربانی را از آنها بیاموزیم وروزگار به هر دلیل آنها را از ما جدا نموده است ویا خانواده مان از داشتن دانش درستی برای ارتباطی عاطفی با ما محروم بوده است.وما در خلائی به نام تنهایی یابی مهری بزرگ شده ایم.

اما امروزناگهان خودرا یک انسان بالغ می بینیم انسانی که در لباس یک پدر ویا یک مادر ظاهر شده است،کسی که تمام رویاهای  کودکی هایش از دست رفته ودیگر احساس می کندبرای کودکی کردن خیلی دیر است.

متاسفانه این گروه از افراد که در کودکی درست نتوانسته اند در فضای معصومیت وبچگی بخنددوشادی کنند، امروز با تمام تلاشی که برای خوب بودن می کنند، اغلب موفق نیستند. آنها همواره در فاصله ای میان خود وکودکشان زندگی می کنند واین فاصله نمی گذارد تا فرزند بتواندوالدین واقعی خود را ببیند.

سختی روزگار، احساس ما راسخت کرده است وخشونت آن لطافت را از یادمان برده است. درتصور چنین انسانی، اگر بخندی  ، ویا کودکت را در آغوش بگیری، ابهت خودراازدست می دهی  . جشن تولدی برای او نمی گیری ، مبادا مجبور باشی به واسطه اسرار جمع، او را جلوی همکلاسان وخانواده ات ببوسی واین بوسه را در یک عکس ابدی کنی.ما  نیازهای مالی کودک مان  را تامین می کنیم، برایش دل می سوزانیم ومراقبیم تا آسیب نبیند ، اما قادر به فراهم کردن نیاز های عاطفی اش نیستیم.

ما نمیدانیم چرا اوبیشتر به اتاق خود پناه می برد وچرا یا نیازهایش را به زبان نمی آورد یا برای گفتن آن از یک واسطه کمک می گیرد.

فرزندان هم در این شرایط اوضاع خوبی ندارند. به خصوص که وقتی با هم سالان خود به صحبت می نشینند، کافی است با کسا نی برخورد کنند که خانواده ای زنده وسرحال دارند. آنها با هم به گردش می روند وصمیمانه همدیگر را  در آغوش می گیرند وحرف های کودکانه شان را هرچند ناپخته برایشان می گویند ، والدینی که از ناپختگی فرزندشان عصبانی نمی شوند وبا پختگی خود سوالات آ نها را صبورانه پاسخ می دهند.

اینگونه فرزندان نیاز به واسطه برای پیوند با خانواده ندارند. در واقع خلائی نیست که بخواهد با واسطه پر شود .

امروز باید یک بار دیگر خود را ورق بزنیم . به یاد بیاوریم حضرت علی (ع)  را که با تمام فشارهای اجتماعی، وقتی به خانه می آمد روی چهار دست وپا می نشست وبه حسن وحسینش سواری می داد .

به اعتقاد نگارنده :مقصر کودکان نیستند که نمی توانند ویا جرات نمی کنند از روی پلی شکسته که به آن اعتمادی نیست خود را به ما  برسانند . ما باید جرات داشته باشیم از این پل شکسته عبور کنیم وبه اوبرسیم.

اگر یک بار جرات کردیم از غرور کاذبی که سرخوردگی های کودکیمان را سرپوش می گذارد بگذریم.و با کودک درونمان آشتی کنیم ،دیگر پل شکسته ای میان خود واعضاء خانواده مان نمی ببینیم.

ما در زمانی بسیار دور آنجا که کودکی هایمان را جا گذاشتیم، بدون آنکه بخواهیم غصه خوردیم وآموختیم که برای زندگی کردن اول باید غصه خورد، سپس باید اشک ریخت و بعد مغرور ومصمم گام برداشت .

آموختیم زندگی خشن است وخشونتش بدنه روحمان را زخمی کرده اسـت. به یاد آوردیم که چگونه در آن سال های سرشار از گزند، کودکی مان را در هزار توی درون خود پنهان کنیم تا دست هیچ کس به معصومیتش نرسد.وهیچ کس آزارش ندهد. از خود دیواری زره ای ساختیم تا کودک درونمان را از آسیب های اجتماعی دور نگهداریم.

امروزاگربی یار ویاوری  ، توانستیم مانع انحرافات اخلاقی خود شویم  ،با همه بلا ها جنگیدیم ودر اجتماع افتخار آفرین شدیم ،پزشکی ماهر،نویسنده ای با قلمی قدرتمند، مهندسی متعهد ومسئول ، تاجری موفق ویا..........این نشانه ای بزرگ از قدرت مندی ماست.اما این قدرتمندی ناقص مانده است زیرا با تمام این موفقیت ها ،خوشحال نیستیم ونمی توانیم باعث خوشحالی اطرافیان خود باشیم .

حالا ، دوباره این شجاعت وصف ناپذیری که از ما با تمام نامرادی های روزگار، یک انسان موفق ساخت را یک بار دیگر در میان سالگی امتحان کنیم ، کنار دریای وجودمان برویم وباتمام شجاعت ممکن، به عمیق ترین لایه های وجود خود سری بزنیم در دالان های تنگ وتاریک خویش به دنبال کودکی مان بگردیم . بچه گی مان را که چمپاتمه زده و درگوشه ای نشسته وسال ها در فراق خودش اشک ریخته وما را غمگین نگهداشته است بیابیم، اورا درآغوش بگیریم واین بار به جای اشک درد واندوه، با تمام وجود برای پیدا کردن دوباره خود اشک شادی بریزیم .

ما  هرگز نفهمیدیم چرا در افتخار آفرین ترین روزهای زندگیمان خوشحال نبودیم. چرانتوانستیم با دیگران ارتباطی منطقی واصولی برقرار کنیم واز توانایی برقراری ارتباطی عاطفی واحساسی حتی با نزدیک ترین اعضاء خانواده ناتوان بودیم.به خود آموختیم برای همسر وفرزند کافی است شریکی لایق باشیم، نه انسانی شیرین وشاداب  ، چون مهربانی را از روزگار نیاموختیم .بی آنکه بدانیم  روزگار فقط از انسان های قوی انسان های لایق وبالغ می سازد ،مهربانی را باید از کسانی بیاموزیم که از جنس خودمان باشند. اما در این ردیف انسان ها یا پدر ومادر ی نبوده است تا مهربانی را به ما بیاموزد یا آنهانیز از مهربانی چیزی نیاموخته  بودند که بتوانند آن را به ما منتقل کند.

بزرگترین مشکلی که این روزهای سخت زندگی، جامعه سخت شهر نشینی رابرای ما ایجاد نموده است، فاصله ای ا ست که از خود گرفته ایم وتا این فاصله میان من با من از بین نرود نمی توانیم فاصله من با خانواده مان  را پر کنیم .

شاد بودن حق همه ماست،پس بیائید از امروز تصمیم بگیریم خود ودیگران را سخاوتمندانه شاد کنیم ودرردیف اول الویت های خود، فرزندانمان را لحاظ کنیم . شاید روز های اول کنار آمدن با این غرور که به غلط آن را محکم بودن  تعبیر کرده ایم، کار سختی باشد اما ما در طول زندگی مان از کارهای بسیار سخت تری پیروز بیرون آمده ایم، که اگر چنین نبود امروز جامعه به ما افتخار نمی کرد.  پس می توانیم این نقص را نیز با شجاعت در خود محو کنیم.

کافی است فقط روزی چند دقیقه با خود خلوت کنیم ،به کودکی مان سری بزنیم وبا او درددل کنیم. بخندیم وازخاطراتی که دوست داشتیم می داشتیم با هم حرف بزنیم ، خاطراتی که مارا تا آغوش مهرورزی درست می برد. امروز این ماهستیم که باید کودکانمان را تا آغوش پر مهر خود راهنمایی کنیم،تا بی پروا مارا ببوسند، در آغوشمان بگیرند ودرد دلهای خود را به زبان الکن کودکی اما پر صداقت برایمان بگویند .ودر نهایت  باور کنند دوستشان داریم وباور کنند که دوستمان دارند.

واین آغاز اعتماد میان ما ونسلی است که در حال حاضر بیش ترین احتیاج را به خانه وخانواده دارد، نسلی که اگر تنها بماند شاید مانند ما نتواند از طوفان های زندگی سالم بیرون بیاید . شاید طوفانی بیاید واو را برای همیشه از توانمندی هایش ، افتخاراتش ، احساساتش وآینده ی روشنش جداکند.

لینک خبر درهفته نامه پگاه امروز          http://pegahemrooz.blogfa.com/post-36.aspx