دیشب باخدا فنجانی قهوه خوردیم وگپی زدیم گپی زدیم

گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟
گفت به نام من
گفتم چگونه آرام گیرم؟؟؟
گفت به یادمن
گفتم خدایاخیلی تنهاهستم؟؟؟
گفت تنهاترازمن؟
گفتم خدایاهیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟
گفت به جزمن
گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم
گفت حتی ازمن؟
گفتم خدایاقلبم خالی ست
گفت پرکن ازعشق من
گفتم دست نیازدارم
گفت بگیربه سمت من
گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟
گفت توکل کن به من
گفتم مدتی ست احساس می کنم خیلی ازتو دورمانده ام
گفت نه،هنوز هم نزدیکترین به تو ،من
گفتم برای آرزوهایم چه کنم؟؟؟
گفت تلاش کن مثل همیشه ،به امید من.

مهرناز آزاد